چند مدتیه که خوشتیپترین پسر کلاس به بهانه های درسی به من توی تلگرام پیام میداد و من هم خیلی کوتاه و رسمی جوابشو میدادم اما هر اندازه سرد رفتار میکردم باز هم پیام میداد و البته به جز یک نفر کسی نمیدونست توی کلاس که من متاهلم , و من هم بخاطر حساسیت های هیراد بهش نگفته بودم,تااینکه دیشب وقتی داشتم گزارش کار آزمایشگاه بیوشیمی مینوشتم و هیراد مشغول کتاب خوندن بود صدای پیام تلگرامم اومد که هیراد گوشیمو برداشت و بازش کرد همون پسره بود هیراد,خیلی ناراحت و عصبی شد و بااینکه خیلی باهاش حرف زدم تا آرومش کنم  اما حتی تو چشام نگاه نمیکرد و واسه اولین بار نازشو کشیدم و کلی حرف زدم تا آروم شه. و اخر شب احساس کردم داره به جور دیگه خودشو آروم میکنه و که چشام پر از اشک شده بود و فقط میخواستم زودتر تموم شه و هیچکاری نمیکردم ,تااینکه چشامو دید و فهمید چیکار کرده تموم کرد و کلی عذر خواهی کرد اما واسه من عقده گشایی بود و سرم فرو کرده بودم توی سینه اش و آروم گریه میکردم ,نازم میکرد و حرف میزد.  صبح که بیدار شدم دیدم واسم صبحانه اورده توی تخت و لقمه میگیره. .

 

 

امروز مامانم از مسافرت برمیگرده و من واسه ناهار ماهی با شوید پلو درست کردم, دستورشو از نت گرفتم و جز به جز دستورشو رعایت کردم و در نهایتا خیلی خوشمزه شد,امشب هم میخوام سالاد اولویه و زولبیا درست کنم. خونه رو جارو بزنم و گردگیری کنم که برای ورود مادر تمیز تمیز باشه همه جا. 

 

تا حالا هیچوقت شوهر نفهمیده که من اشپزی بلد نیستم چون همیشه غذاهایی واسش درست کردم که بلد بودم و اگر چیزی بلد نبودم میگفتم دلم میخواد تو درستش کنی دستپختتو بخورم و انصافا هم دستپختش حرف نداره که کارمو سخت میکنه:///

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها