چند روز پیش  نامزد ازم میخواست کاری انجام بدم (میخواست جایی برم )خیلی زیاد اصرار میکرد اخرش از در شوخی و قلدری وارد شد که باید انجام بدی ،اما قبول نکردم و گفتم نه . دیگه چیزی نگفت  و اصلا حرفشو نزد اما معلوم بود خیلی ناراحت شده ولی بروی خودش نمی اورد تا اینکه منم فکر کردم کلا بیخیال شده و یادش رفته تا دیشب که 
گفت:صبا خیلی دوستت دارم ،درکم کن

گفتم:منم دوستت دارم ،درک میکنم 
گفت:مطمئنی دوستم داری؟؟
گفتم: مگه شک داری؟
و جریان چند روز پیش اشاره کوتاهی در لفافه کرد من پی حرف نگرفتم و با شوخی ردش کردم .
.
ما چون نامزد غیر رسمی هستیم هیچکس اطلاعی از نامزدیمون نداره و هنوز هم واسم خاستگار میاد چند روز پیش یکی از دوستامون عکس من به به اقایی نشون داده بود و اطلاعاتی در مورد خودم و خانوادم به اقا داده بود ،و اون اقا به معرف گفته بود عکسشو نشون ما بده و اطلاعات بده که اگر قبول کردیم بیاد خاستگاری،معرف که عکس نشون مادرم داده بود ،مادرم گفته بود نه!, وقتی داشتم با نامزد محترم حرف میزدم از دهنم در رفت و خیلی بی عقلانه جریان خاستگار گفتم سریع حرفمو جمع کردم اما بشدت ناراحت شد   و ادامه حرف گرفت  و کلی سوال پرسید ازم و اخر گفت ممکنه پدر مادرت من هم رد کنن؟؟؟ناراحتیشو نمیتونستم تحمل کنم.
کلاس زبان ثبت نام کردم سطح علمی خیلی خوبی داره دارم کم کم یاد میگیرم چطور زبانمو قوی کنم .
باید چند تا کتاب در مورد ارتباط موثر با همسر بخونم
کتاب ن زیرک کسی خونده؟



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها