یکی از رشته های پیراپزشکی قبول شدم ,اولش غصه ام گرفت که بااین درصد های خوب ,پزشکی قبول نشدم ,اما چون روزانه بودم ,لوازمم جمع کردم و اومدم دانشگاه,خانوادم هم خوشحال بودن که بالاخره وضعیت دانشگاهم مشخص شد,شهر بزرگی قبول شدم.

خوابگاه گرفتم ,یه اتاق کوچیک شیش نفره اما خوب ,چون مجانیه بد نیست برخلاف دانشگاه آزادی که قبلا می رفتم اینجا غذا حرف نداره هم کیفیت و هم کمیت.

بعضی آدم ها ,خیلی خوبن,مهربان و آدم متوجه نمیشه که چرا انقدر خوبی میکنن ,حامی و حواسشون به همه چیز هست ,جوری واست مهربونی میکنن که انگار مادر و پدر دومت هستن.حالا چند روزیه کنار همچین انسان هایی ام.

 

نامزدم هنوز آشتی نکرده ,و در بین همه ی خوشحالیام ,ناراحتی بزرگم شده, دل به چی خوش کردم? به پسری که قهر میکنه? چرا دوسش دارم? دوستم میگه: صبا تو انقدر نازش رو میکشی اینطور لوس شده! 

نه ناز نه ,اما من آدم کینه ای نیستم ,زود ناراحت نمیشم,خوشبینم ولی نامزدم برعکس. 

دوستم میگه یه مدت طولانی  بهش توجه نکنم تا برگرده ,انگار توی رابطه مردها رو میشه اینطور جذب کرد که بی توجه باشی! اما من دلم رابطه با عشق و محبت رو میخواد نه بی توجه ,نه در حال جنگ. .

این شهری که هستم که نامزدمم واسه استان کناریشه.توی بیشتر خانواده هایی,که دیدم ,خانم ها به شوهرشون رئیس هستن اما شهر ما اینطور نبود ,من یاد گرفته بودیم احترام زیاد بذاریم به همسرمون ,حرف آخر رو شوهر بزنه.و من دارم فکر میکنم که شاید ریشه مشکلات من و نامزدم همین اختلاف فرهنگی باشه. بگذریم.

رشته ام جای پیشرفتش خیلی بازه,اولش با دیدن پزشکیا یکم ناراحت میشدم اما حالا میبینم که چقدر میشه درامدم ,کارم ,احترام و پرستیژم ازشون بیشتر بشه اگرررر که تلاش کنم,روزی که رتبه ها اومد هیچکس باورش نمیشد درصد هام اینقدر عالی باشه دوست مادرم که مشاور بود میگفت باورم نمیشه فقط بیست روز خوندی و این رتبه رو اوردی:)))) .این هم شده دلخوشی من ,

گفته بودم زندگی هر قدر تلخ هر قدر بی رحم واسه من جای خوشی داره? 

واقعا داره

 

پ ن:پست هام رو بخاطر امنیت یه رمز گذاشتم که واسه اکثرشون یکسانه,,اگر کسی رمز خواست ,بگه بهم*


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها